خلاصه کتب مدیریت

موفقیت نامحدود در بیست روز

موفقيت نامحدود در بيست روز
اثر:آنتوني رابينز

مقدمه ي مولف: آيا دستيابي به موفقيت واقعاً ساده است؟ آيا مي توان شش سال جوان تر و سرزنده تر شد؟ آيا ممكن است به معناي واقعي موفق بود؟ آيا مي توانيم همه چيز را در زندگي تغيير دهيم، احساسات مان، جسم مان، روابط اجتماعي مان و، موقعيت مالي مان؟ تصور مي كنيد غير ممكن است؟ تصور مي كنيد چنين شعارهايي زاييده ي تخيلات من است؟ واقعاً ممكن است كسي در كمتر از دوازده ماه ميليونر شود؟ شايد بگوييد اگر تمام اينها تا اين حد ساده است كه مي توان تنها با استفاده از قدرت دروني بدانها دست يافت، پس چرا همه به چنين موفقيتهايي نمي رسند؟

خلاصه كتاب
نام كتاب:موفقيت نامحدود در 20 روز
اثر:آنتوني رابينز
ترجمه:فريبا جعفري نميني
زير نظر:استاد ارجمند مهدي يار احمدي
تهيه كننده:الهه عامل رياضت كش

سوال خوبي است. در زندگي كارهاي زيادي هستند كه بسيار ساده اند اما مردم براحتي از كنار آنها مي گذرند چون در روزمرگي هاي زندگي خود غرق شده اند، درست مثل كسي كه در بازپرداخت يك بدهي سنگين درمانده است. اغلب مردم در يافتن نقشه ي زندگي خود ناكام اند، در حالي كه تصور مي كنند بهترين طراح زندگي هستند. روزها و سالها از عمرشان مي گذرد و آنها تازه در كهنسالي در مي يابند كه فقط بخش ناچيزي از زندگي را تصاحب كرده اند. البته نه به اين سبب كه آنها افراد كم هوشي هستند، بلكه فقط به اين دليل كه عاشق آنچه مي خواهند نيستند؛ بنابراين وارد عمل نمي شوند و قدرت تصميم گيري را در خود پرورش نمي دهند. در واقع اين افراد بايد به ورزش روح بپردازند تا عضلات روحشان ورزيده و قوي گردد.
بسياري از مردم قادر به تغيير رفتارهاي معمول خود نيستند. گمان نمي كنم شما بخواهيد جزو اين گروه باشيد، زيرا در غير اين صورت هرگز اين كتاب را نمي خريديد و وقت خود را صرف خواندن آن نمي كرديد. با خواندن اين كتاب خواهيد آموخت كه كنترل زندگي خود را كاملاً در دست گيريد. يكي از اهداف اين كتاب اين است كه هر كدام از شما بتوانيد با دانشي كه آموخته ايد به ديگران نيز كمك كنيد تا خود را به بهترين شكل تغيير دهند.
از اين پس مي توانيد در بهبود زندگي بسياري افراد نقش داشته باشيد: اعضاي خانواده، دوستان، همكاران، كساني كه دوست شان داريد و … زماني كه توانستيد كنترل زندگي خود را به كمك شكوفايي قدرت دروني تان در دست گيريد، مسلماً بر آن خواهيد شد كه به ديگران نيز كمك كنيد تا خود را تغيير دهند.
اگر مي خواهيد در زندگي فرد موفقي باشيد به خاطر بسپاريد كه:
«در معادله ي زندگي، آينده هيچ وقت با گذشته برابر نيست.»
اگر در گذشته شكست خورده ايد هيچ گاه نبايد تصور كنيد در آينده نيز چنين خواهد شد. آنچه يك لحظه قبل، ديروز، طي شش ماه گذشته، شانزده سال پيش و يا پنجاه سال قبل روي داده است اصلاً مهم نيست و بدان معنا نخواهد بود كه حتماً در آينده نيز همان اتفاقات پيش مي آيد.

سخني از دكتر كنت بلانچر
بسيار خوشحالم كه در مبارزه اي كه براي به دست گرفتن زندگي، به كمك برنامه ي بيست روزه ي آنتوني رابينز آغاز كرده ايد، با شما همراه شده ام. همان طور كه احتمالاً مي دانيد، من و اسپنسر جانسون نويسندگان كتاب «مدير يك دقيقه اي» هستيم كه بيش از پنج ميليون نسخه از آن به فروش رفت. به لطف اين موفقيت امكان اين را داشتيم كه نگاهي به روش هاي موجود براي پيشرفت شخصيت و موفقيت در دنياي امروز بيندازيم، اما چون معتقدم در زندگي بايد همواره دانشجو باقي بمانم، زماني كه چيزهايي درباره ي آنتوني رابينز و كارهايي كه تا كنون انجام داده شنيدم، بي درنگ در يكي از سمينارهاي وي شركت كردم. چهار ساعت و نيم محو تماشاي توني و حاضران در سالن، كه همگي مسحور سخنان زيبا و دان او در مورد انسان و رفتارهاي آن شده بودند، بودم حضور در سمينار آنتوني رابينز اين سمينار كارآمدترين و پربارترين سمينار در طول بيست سال تجربه ام در كارآموزي مديريت موفق بود. علاوه بر اين، توانستم از روش هاي ساده ي توني براي بالا بردن كيفيت زندگي ام بهره گيرم. دريافتم كه در عرصه ي پيشرفت انسان و موفقيت اش، او بي شك بهترين است.
موفقيت در اين برنامه در گروي دو اصل است:
1- واقعاً بخواهيد زندگي تان تغيير يابد.
2- خود را در قبال انجام تمرينات اين برنامه مسوول بدانيد.
اگر چنين كنيد تمام آن چيزهايي كه به نظرتان خواب و خيال مي آمد، بخشي از زندگي روزمره تان خواهد شد.
از خود بيش از آنچه ديگران از شما انتظار دارند متوقع باشيد.

تصميم گيري
ريشه ي لاتين كلمه ي «تصميم» برگرفت از «قطع» است. شما نيز هنگام تصميم گيري، هر چه احتمال منفي است را قطع كنيد و كنار بگذاريد. نترسيد. بزرگ ترين دام بر سر راه موفقيت، آنچه موجب مي شود مردم نتوانند براي رسيدن به هدف شان تلاش كنند، ترس است. ترس از شكست، ترس از موفقيت، ترس از طرد شدن، ترس از درد و ترس از تمام ناشناخته ها. مي دانيد چگونه بايد ترس را محدود كرد؟ تنها راه براي برطرف ساختن ترس، روبرو شدن با آن است. اگر ترس بر زندگي تان سايه انداخته، به سراغش برويد، رودررويش بايستيد و به سويش حمله ور شويد.

مثال:
مطمئنم نام يكي از سمينارهاي مرا شنيده ايد؛ سمينار «شكست ترس». در اين سمينار، من به شركت كنندگان مي آموزم چگونه بايد ترس هاي خود را كنار بگذارند و وارد عمل شوند. در انتهاي سمينار، شركت كنندگان از آنچه در طول سمينار آموخته اند بهره مي گيرند و بر يكي از بزرگ ترين ترس هاي خود، يعني ترس از آتش، غلبه مي كنند و با پاي برهنه بر روي بستري از آتش كه حدود 800 تا 2000 درجه فارنهايت حرارت دارد، راه مي روند. شايد بپرسيد:«زده به سرتان؟ اين ديگر چه جور آموزشي است؟» اما هدف ما آموزش راه رفتن از روي آتش نيست، بلكه من مي خواهم مراجعانم بدانند كه مي توانند بر هر ترسي غلبه كنند. حتي ترسي كه به قدمت ظهور انسان در دل او ريشه دارد، يعني ترس از آتش. شما نيز مي توانيد همين الان، بدون نياز بهسخنان و تشويق هاي من از ميان آتش راه برويد. بله، اين كار عملي است، حتي بدون راهنمايي من. اما بهتر است كارهايي به مراتب مفيدتر انجام دهيد؛ مثلاً هر روز ساعت شش صبح، با نشاط و سرزنده و پر از شور و اشتياق از خواب برخيزيد. مي توانيد همين الان تبديل به همان كسي شويد كه در روياهاي تان مي بينيد. مي توانيد هر ماه درآمد سرشاري داشته باشيد. مي توانيد فرزندان خود را بيش از هر كس ديگري تحت تأثير قرار دهيد.

سه عامل عمده براي رسيدن به موفقيت نامحدود، ضروري است:
1- بدانيد چه مي خواهيد
2- دست به كار شويد
3- نتايج كارهاي خود را زير نظر داشته باشيد.

مثال
اجازه دهيد سوالي از شما بكنم: چند بار به زمين خورديد تا توانستيد راه رفتن را بياموزيد؟ چقدر طول كشيد تا بالاخره اولين گام استوار را بر روي زمين قرار داريد؟ آيا سعي براي راه رفتن ديوانگي است؟ فرزند من ماهها تلاش كرد تا بالاخره توانست راه برود. فرمول جادويي موفقيت همين است. مي دانيد كه تقريباً تمام كودكان اين جهان بالاخره راه رفتن را مي آموزند اما بزرگسالان چنين روشي در پيش نمي گيرند. بزرگسالان شكست را حتمي و محتوم مي دانند، بنابراين اگر براي رسيدن به هدفي شكست بخورند تنها ممكن است يك يا دوبار روش ديگري را امتحان كنند؛ كمتر كسي هست كه بيش از اين بر رسيدن به هدفي اصرار بورزد. آنها خيلي زود اهداف خود را رها مي كنند. ديگر ورزش نمي كنند، شغل خود را رها مي كنند، همسر خود را طلاق مي دهند.. ديگر تلاش نمي كنند فقط به اين دليل كه ديگر ناراحتي را تحمل نكنند. قدرت دروني خود را احيا كنيد. انعطاف پذير باشيد. توانايي انطعاف پذيري را در خود به وجود آوريد.

الگوبرداري از افراد موفق
با خواندن اين كتاب، الگويي ابتدايي از آنچه بايد انجام دهيد تا شما را به موفقيت برساند در اختيار خواهيد داشت. چگونه؟ به عنوان مثال تصور كنيد از اضافه وزن رنج مي بريد. من بيست كيلوگرم اضافه وزن داشتم، مي خواستم از شر اين اضافه وزن خلاص شوم و انرژي بيشتري داشته باشم زيرا احساس مي كردم انرژي من حتي براي انجام كارهاي ساده اي مانند انجام وظايف شخصي ام نيز ناچيز است. بنابراين تصميم گرفتم به آنچه مي خواهم برسم. به خود گفتم بايد هر چه زودتر دست به كار شوم، اما، براستي چه بايست مي كردم؟ نمي دانستم. ميليونها بار از روش هاي مختلف براي لاغر كردن خود استفاده كردم، اما همان طور كه مي دانيد هيچ كدام از اين روش ها كارساز نيستند. تا مدتي، كمي از وزنم كاسته مي شد اما خيلي زود دوباره چاق مي شدم. بنابراين تصميم گرفتم مدلي براي خود پيدا كنم. به خود گفتم بايد كسي را بيابم كه همان نتيجه اي را كه من مي خواهم، قبلاً گرفته باشد و سپس همان كاري را بكنم كه او انجام داده است؛ زيرا من معتقدم تمام افراد موفق كساني هستند كه رفتارهاي ويژه اي دارند و روش هاي خاصي، كه آنها را بارها و بارها امتحان كرده اند. بنابراين، اگر ما همان رفتارها را در ژي گيريم درست مثل اين است كه مسير خود را از روي نقشه اي كه از قبل با سالها زحمت تهيه شده است انتخاب كنيم.

شكست؛ پله اي براي صعود
از هر يك تجربه مي گيريم و چيز تازه اي ياد مي گيرم كه مثل براي ماست.
همه ما مي دانيم كه در اين كشور الگوهاي موفقيت فراواني وجود دارند. چرا اين افراد توانسته اند تا اين اندازه موفق باشند؟ شايد بگوييد آن فردي كه من مي شناسم انسان فوق العاده و زيركي است.
اما بهتر است بدانيد چنين افراد موفقي، كساني هستند كه اغلب شكست مي خورند اما از هر شكست براي خود پله اي براي صعود و رسيدن به قله ي موفقيت مي سازند. مي دانم زماني كه اين برنامه را آغاز مي كنيد احتمالاً مشكلات زيادي داريد. احساس يأس مي كنيد، عصبي و آشفته هستيد و … نمي دانم گره كار شما در كجاست، شايد نيز احساس مي كنيد من هيچ وقت نمي توانم احساس و مشكل شما را درك كنم، اما خواهش مي كنم اين كتاب را بدقت بخوانيد. من هر گاه احساس يأس مي كنم سعي مي كنم چيزي بياموزم كه مرا به هيجان بياورد و اكنون نكاتي آموخته ام كه با اجراي آنها مي توانم فوراً از دل يأس، هيجان خلق كنم. من مي دانم مغزم در جستجوي خوشي است، پس اگر از او بخواهم، راه به دست آوردن آن را نيز به من نشان خواهد داد.
زندگي با ارزش ترين هديه ي الهي است، پس ارزش ثبت و نگهداري را نيز دارد.

نيروهاي كنترل كننده ي زندگي
به روز دوم از برنامه ي قدرت دروني خوش آمديد. در قسمت قبل، از اين صحبت كرديم كه چه چيزي مي تواند شما را به موفقيت برساند و به اين نتيجه رسيديم كه پاسخ اين سوال«قدرت دروني» است. اگر به اين قدرت دست يابيد، آمادگي لازم جهت شروع هر كار و پيگيري آن را خواهيد داشت. اين برنامه نيز به منظور رسيدن به اين هدف طراحي شده است.

احساس رنج و خوشي؛ كليد انتخاب
من معتقدم رفتار آدمي تحت كنترل دو نيرو است؛ به عبارت ديگر دو نيروي كششي منا را در مسير زندگي به جلو يا عقب مي برند: فرار از ناراحتي و اشتياق رسيدن به خوشي. اين دو نيرو عامل اصلي حركت هر بشري در اين دنيا است. اين دو نيرو زندگي شما را در كنترل دارند، گاهي شما را به جلو مي رانند و گاه مانع حركت تان مي شوند. همواره به خاطر داشته باشيد هر كاري در زندگي انجام مي دهيد، جهت دوري جستن از ناراحتي و يا براي دست يافتن به خوشي است.

مثال:شكلات- رژيم
سپس از خود بپرسيد چرا اين مواد غذايي را در رژيم غذايي خود گنجانده ايد؟ چون خريد آنها آسان تر است؟ و يا از مواد غذايي ديگر ارزان ترند؟ مسلماً اين تصورات حقيقت ندارند. شما تنها به يك دليل چنين غذاهايي مي خوريد:
شما خوردن شكلات را دوست داريد و از خوردن آن لذت مي بريد؛ بنابراين در مغز شما ارتباط عميقي بين خوردن شكلات و احساس لذت به وجود آمده است. حتماً مي گوييد:«بله، اما چاقي به دليل خرودن زياد هم بسيار ناخوشايند است.»

كدام را انتخاب خواهيد كرد؟
مثال: دانشجويان كارهاي پايان ترم خود را يك هفته قبل از امتحانات و يا حتي درست شب قبل از پايان ترم تمام مي كنند. چرا؟ تمام طول ترم را صرف كارهاي پايان ترم كردن اصلاً خوشايند نيست و براي اغلب دانشجويان، شروع اين كار ناخوشايند بسيار سخت است؛ اما شب قبل از امتحان، وقتي كه هيچ كاري انجام نداده اند، تصور شكست در امتحانات براي شان بسيار ملموس مي شود و در واقع طعم احساسي ناخوشايندتر از كار نكردن را مي چشند و براي فرار از اين ناراحتي، بلافاصله دست به كار مي شوند.
براي اينكه بتوانيد براحتي از عهده ي كارهاي پايان ترم خود برآييد بايد اين دو ناراحتي را در دو كفه ي ترازو بگذاريد: درد و رنج ناشي از كار يا طعم تلخ شكست در امتحانات؟ هر زمان كه بايد بين دو ناراحتي يكي را انتخاب كنيد، همين روش را در پيش گيريد. دو ناراحتي را در دو كفه ي ترازو قرار دهيد.
اغلب مردمان موفق به چنين تعادلي دست يافته اند. آنها نيروهاي كشش به سوي خوشي و رانش از ناراحتي را كه در زندگي سررشته ي همه ي امور را به دست دارند، تحت كنترل گرفته اند. مسلماً شما نيز بارها در چنين موقعيتي بوده ايد. ممكن است روزها و روزها دست به كاري كه براي زندگي تان بسيار سرنوشت ساز بوده اتس نزده ايد، اما روزي بيكباره منفجر شده ايد. به خود گفته ايد:«هي، تكان بخور! بايد اين كار را تمام كني. همين الان.» زيرا بوضوح احساس كرده ايد كه انجام ندادن كار به مراتب دردناك تر و ناخوشايندتر از اتمام آن است.

ايجاد تغيير
از اينكه تا اين حد با شما رك و راست صحبت مي كنم جداً معذرت مي خواهم، اما بياييد بدون رودربايستي از آنچه رفتار بشري را جهت مي بخشد صحبت كنيم، زيرا تصور مي كنم بسياري از مردم به هيچ وجه با اصولي كه رفتارهاي ما را تحت كنترل دارند آشنا نيستند. در حالي كه مي توان با به كار گرفتن اين اصول، زندگي را كاملاً دگرگون كرد و اگر آنها را درك نكنيم، زندگي به فعاليتي بيهوده و وقت تلف كردني بي حاصل بدل خواهد شد.
آيا شما نيز از جمله كساني هستيد كه احساس مي كنند زندگي شان نياز به تغييراتي اساسي دارد؟ آيا با تمام وجود معتقديد بايد تغييري را در خود و يا زندگي تان به وجود آوريد؟ شايد همواره در جهت ايجاد اين تغيير تلاش كرده ايد، اما چرا هيچ وقت چنين تغييري روي نمي دهد؟ چون نحوه ي شكل گيري رنج و خوشي در شما تغيير نكرده است. مي دانيد كه بايد تغيير كنيد، مي دانيد كمه بايد كاري را شروع كنيد يا مي دانيد كه بايد ازدواج كنيد، اما در عين حال معتقديد شروع همه ي اين كارها به معناي تحمل ناراحتي است؛ بنابراين دست به كار نمي شويد و هر روز شروع اين كار مهم را به تعويق مي اندازيد. چه بايد كرد؟
كليد تغيير يافتن، معكوس كردن چگونگي شكل گيري احساس رنج و خوشي است.
شايد شما نيز كساني را بشناسيد كه مرتب مي گويند: «ديگر وقت اش رسيده كه ازدواج كنم.» آنها معتقدند ازدواج به معناي به دست آوردن امتيازات متعدي است: لذت، خوشحالي، امنيت و والاتر از همه، نوعي حالت روحي ناب؛ احساس يكي شدن.

محرك هاي زندگي
مثال تلفني: دو نيروي ميل به لذت و اجتناب از ناراحتي قوي ترين محرك هاي زندگي اند و سازندگان آگهي هاي تجارتي بخوبي اين حقيقت را شناخته اند.آنها بدرستي مي دانند چگونه مي توان مردم را وادار كرد تا با تمام توان شروع به خريد اجناس كنند. آنها دريافته اند كه مردم زماني به خريد محصولي راغب مي شوند كه تبليغ آن محصول، خريد آن را با لذت و خوشي همراه سازد و يا برعكس، به آنها نشان دهد مي توان با خريد محصولي رنج و ناراحتي را كاهش داد. به آگهي هاي تلويزيون خوب نگاه كنيد. آيا اين گونه نيست؟ در هر آگهي تلويزيوني لذت و ناراحتي به نمايش در مي آيد. سازندگان آگهي هاي بازرگاني هيچ وقت در نمايشش هاي خود نمي گويند: «آقايان و خانم ها، لطفاً هر چه زودتر بياييد و محصولات ما را بخريد.» آنها با پنبه سر مي برند. به ياد يكي از همين آگهي ها براي فروش تلفن همراه افتادم. نمايش براي فروش اين تلفن اين گونه طراحي شده بود:
پيرزن بيچاره نگاهي به تلفن مي اندازد و مي گويد:«خدايا، چرا پسرم را اين قدر اذيت كردم؟ ديگر هيچ وقت به من تلفن نخواهد كرد و من براي هميشه تنها خواهم ماند.» ما ظرف 15 ثانيه درد و رنج اين زن را بابت تلفن نكردن پسرش درك مي كنيم؛ يعني همان احساسي كه بسياري از مادران داشته اند. از سوي ديگر پسر را مي بينيم كه مي گويد:«واي خداي بزرگ امروز چقدر سرم شلوغ است، ولي بايد به مادرم تلفن كنم.» خوب اين هم 15 ثانيه ي بعدي، همان احساس ناراحتي و رنجي كه خود ما بارها از سر گذرانده ايم. پسري به دليل مشغله ي زياد فرصت نمي كند به مادرش تلفن بزند. و اكنون، در پايان 30 ثانيهبه شما نشان مي دهند كه با تلفن آنها مي توانيد به لذت و خوشي برسيد. پسر با تلفن همراه خود در حالي كه مشغول كارهاي خود است با مادرش تماس مي گيرد و مادر مي خندد:«اوه پسرم، به يادم بودي؟» آهنگي بسيار زيبا نواخته مي شود كه روح شما را به پرواز در مي آورد و در پايان مي شنويد:«با خريد اين تلفن اجازه ندهيد خانواده تان شما را فراموش كنند.»
تصور مي كنيد در اين 30 ثانيه چه اتفاقي افتاد؟ سازندگان آگهي اين تلفن با مهارت از اصل ميل به خوشي و اجتناب از ناراحتي بهره جستند و وادارتان كردند در ذهن تان يك حلقه ي ارتباطي محكم شكل دهيد. اكنون مايل ايد اين تلفن را بخريد زيرا آگهي به شما نشان داد كه مي توان با داشتن اين وسيله لذت رسيد. اشتباه نكنيد، من اصلاً مخالف تبليغ براي محصولات جديد نيستم اما مي خواهم توجه شما را به نكته اي جلب كنم. امروزه اغلب ما بدون آنكه نياز داشته باشيم، محصولاتي كه تبليغ شان را در تلويزيون مي بينيم، مي خريم؛ زيرا آگهي هاي تلويزيوني در ذهن ما حلقه هاي ارتباطي قوي بين كسب لذت و خوشي يا گريز از ناراحتي، و محصل خود به وجود آورده اند. اخيراً يكي از بهترين نوع اين آگهي ها را در تلويزيون ديدم. اين آگهي سعي داشت مردم را براي گرفتن كارت اعتباري از بانك تشويق كند.
در شروع، صحنه كاملاً تاريك است. ناگهان مردي وارد صحنه مي شود كه كاملاً ناراحت و نگران است. او رو به شما مي كند و مي گويد: «اكنون ساعت چهار صبح است. به من تلفن كرده و اطلاع داده اند كه پدرم سكته كرده است و من اصلاً پول ندارم.» سپس خانمي در صحنه ظاهر مي شود و با لبخند دلنشيني مي گويد: «ما از مشكل شما باخبر شديم و مي خواهيم به شما كمك كنيم.» و بعد با كارت اعتباري به سوي مرد مي رود. اكنون مرد خنده كنان به شما رو مي كند و مي گويد:«چون كارت اعتباري داشتم مي توانم براي كمك به پدرم به بيمارستان بروم. از بانك متشكرم.»
خوب، زماني كه اين آگهي را مي بينيد به چه فكري مي افتيد؟ هر مشكلي با داشتن كارت اعتباري حل مي شود. اگر به پول نياز داريد يك كارت اعتباري تهيه كنيد، همه چيز رو براه خواهد شد.
مثال: امريكن اكسپرس نيز روش جالبي براي القاي نظرش دارد. در آگهي اين بانك مي بينيد زوج جواني به مسافرت رفته و تمام موجودي خود را گم كرده اند. آنها بسيار ناراحت اند اما ناگهان مرد رو به همسرش مي كند و مي گويد:«بي خيالش، من كارت امريكن اكسپرس دارم.» زن مي گويد:«جدي؟ عاليه! پس بيا خريد كنيم.» و آنها شروع به خريد مي كنند. در اين ميان مرد به همسرش مي گويد:«اوه عزيزم، بارهاي مان؟» و زن مي خندد و پاسخ مي دهد:«اهميتي ندارد، ما كارت امريكن اكسپرس داريم.» سپس نشان امريكن اكسپرس به صحنه مي آيد. خوب، پس با داشتن كارت امريكن اكسپرس مي توانيد به يونان سفر كنيد. هر چه همسرتان بخواهد مي خريد و از مكان هاي ديدني و شگفت انگيزي ديدن مي كنيد. بنابراين روز بعد حتماً براي گرفتن اين كارت به بانك مراجعه خواهيد كرد.
سازندگان آگهي هاي تجارتي براي تبليغ محصولات شان ميليونها دلار خرج مي كنند چون مي دانند فقط در 30 ثانيه مي توانند با روش مرتبط ساختن ناراحتي و خوشي با محصولات شان، ايده ها و رفتارهاي ما را تغيير دهند.
مثال: آيا آگهي تبليغاتي پپسي كولا را ديده ايد؟ اين شركت براي فروش نوشابه ي خود از مايكل جكسون كمك گرفته است. مايكل در طول روز اصلاً پپسي كولا نمي نوشد اما بمراي 80 ثانيه نمايش تبليغاتي پپسي كولا 15 ميليون دلار دريافت كرده است. اما چرا شركت پپسي كولا حاضر است چنين مبلغ گزافي را به مايكل جكسون بپردازد؟ بسياري از مردم آمريكا صداي مايكل را دوست دارند و با شنيدن آهنگ هاي او احساس خوشحالي مي كنند. احساسي كه شنيدن آهنگ هاي او به مردم مي دهد به قدري عالي است كه موجب شده است كاست هاي او بيش از هر خواننده ي ديگري در تاريخ موسيقي به فروش برود. شركت پپسي كولا نيز مي خواهد مردم همين احساس را نسبت به محصولات شان داشته باشند. چگونه؟ با شرطي سازي مردم. زماني كه بارها تصوير و صداي مايكل جكسون همراه با آرم پپسي كولا از تلويزيون پخش شود، در ذهن مردم احساس لذت و خوشي با پپسي كولا نيز مرتبط مي گردد. از آن پس، هر كس هنگام خريد حتماً پپسي كولا نيز مي خرد زيرا خريدن اين محصول در ذهن او با خوشي عجين شده است.

نقطه عطف
دانستيم كه اجتناب از ناراحتي مهم ترين دليل براي شروع يا كنار گذاشتن هر كاري است. هيچ تغييري در زندگي مان رخ نخواهد داد مگر اينكه به دليل وضعيتي، به حد كافي احساس ناراتي كنيم. شايد تا كنون داستان موفقيت هاي اعجاب انگيز را شنيده باشيد. داستان افراد موفقي كه توانسته اند از حضيض ذلت به اوج موفقيت دست يابند. همه ي آنها در يك چيز مشترك اند: يك روز احساس كرده اند موقعيت شان به قدري ناراحت كننده است كه ديگر قادر به تحمل آن نيستند. بنابراين شروع به تفكر كردند، براي رهايي از اين ناراحتي چاره اي انديشيدند، دست به كار شدند و به هيچ قيمتي دست از تلاش برنداشتند زيرا مي دانستند تحمل هر سختي بهتر از پذيرش موقعيت كنوني آنها است. چنين داستان هايي بيشمارند.
كتاب هاي اي.جي.ماندو را خوانده ايد؟ يكي از كتاب هاي او «تاجران موفق جهان» نام دارد. در يكي از فصول اين كتاب، داستان مردي را مي خوانيم كه ابتدا ميخواره بود. هيچ آينده اي در پيش رو نداشت و در خيابان زندگي مي كرد. روزي او براي فرار از سرما پناهي جز كتابخانه ي عمومي شهر نمي يابد. در آنجا او شروع به كتاب خواندن مي كند. ناگهان در مي يابد كه زندگي اش به قدري اسفناك و بي فايده است كه ديگر نمي خواهد به اين شكل زندگي كند. او آن قدر از اين نوع زندگي بيزار شده بود كه به هيچ قيمتي حاضر به ادامه ي آن نبود. بنابراين فكر كرد و به اين نتيجه رسيد كه براي دستيابي به خوشي، بايد بيشتر بياموزد. او آن قدر خواند كه توانست سردبير مجله ي موفقيت شود. سپس كار با گروه دابليو- كراون را آغاز كرد و پله هاي ترقي را يكي يكي بالا رفت. افراد بسياري به واسطه ي ناراحتي به موفقيت دست يافته اند.
تمام اهدافي را كه در زندگي داشته ايد اما به آنها نرسيده ايد در دفترچه ي خود يادداشت كنيد. سپس بينديشيد چه عواملي مانع رسيدن شما به هدف تان بوده است. به عنوان مثال شما درآمد و پول كافي نداريد(بسياري از مردم با اين مشكل دست به گريبان اند. من هم مدتي را به همين وضع زندگي كرده ام.) پس بايد بدانيد مانع كسب درآمد زياد در شما چيست، زيرا شما فرد فوق العاده اي هستيد؛ توانايي انجام كارهاي بزرگ و به دست آوردن نتايج عالي را داريد؛ از قدرت دروني بي حدي برخورداريد؛ بي هدف نيستيد و براستي تمايل داريد پول بيشتري به دست آوريد. پس اگر در زندگي از مشكلات مالي رنج مي بريد به اين دليل نيست كه شما به حد كافي باهوش نيستيد و يا توانايي انجام كاري را نداريد. نگوييد كه تلاش كرده ام اما پولي به دست نياورده ام. در هر كشوري زمينه هاي فراواني براي كسب درآمد هست.

تمرين تغييرات
مثال: كشيش بزرگي بود كه هر هفته تعداد زيادي از مردم براي شنيدن موعظه اش به كليسا مي رفتند. يك روز، كشيش موعظه ي بسيار جالبي ايراد كرد. هفته ي بعد كه مردم براي شنيدن سخنانش به كليسا رفتند باز هم همان موعظه را شنيدند. هفته ي بعد نيز همين طور و … اين موعظه پنج هفته تكرار شد. كليساروهاي قديمي تصميم گرفتند اين مسأله رابا او در ميان بگذارند، چرا كه از نظر آنها شايد مشكلي در كار بود. آنها در عين كمرويي به كشيش گفتند: «جناب كشيش، آيا مي دانيد موعظه ي امروز شما همان موعظه اي است كه چند هفته است ايراد مي كنيد؟» كشيش خنديد و گفت:«بله، اما آيا شما به اين سخنان عمل كرده ايد كه من حرف هاي ديگري براي گفتن داشته باشم؟»
دوباره مرور مي كنيم: تلفني دو نيروي كنترل كننده وجود دارد، رانش از ناراحتي و كشش به سوي خوشي. براي پيشرفت، هردوي آنها را به كار بريد. اگر نتوانيد خود را به پيش ببريد، افراد زيادي هستند كه به ميل خود، شما را به جلو خواهند برد. پس خود، كنترل زندگي تان را در دست بگيريد. بياموزيد فكر خود را كنترل، و روي آن سرمايه گذاري كنيد. تمرين خود را همين امروز انجام دهيد. به ياد داشته باشيد كه بايد 5 مرحله را پشت سر بگذاريد. صبر نكنيد، اين كار را به فردا موكول نكنيد، لطفاً همين الان آن را انجام دهيد.

حلقه هاي ارتباطي
امروز روز سوم برنامه ي ما است. از اينكه هنوز برنامه ي دستيابي به قدرت دروني را دنبال مي كنيد بسيار خوشحالم. آيا تمرين هاي مربوط به روز دوم را انجام داديد؟ اگر انجام نداده ايد همين الان كتاب را ببنديد، اما اگر قبلاً تمرينات تان را انجام داده ايد همراه ما باشيد تا ادامه دهيم. اما آنچه در دو روز گذشته آموختيد:
در بخشهاي قبلي خوانديد براي آنكه بتوانيد در زندگي به نتايج دلخواه تان برسيد، بايد از قدرت دروني كمك بگيريد. قدرت دروني يعني توانايي شروع به كار، يعني اينكه بتوانيم در هر موقعيتي راه مان را بروشني بيابيم، يعني شروع كردن و پيگيري نمودن، يعني بدانيم كاري كه آغاز كرده ايم عملي است يا خير، يعني دريابيم به هدف نزديك مي شويم يا از آن فاصله مي گيريم و يعني آنقدر در روش هاي خود انعطاف پذير باشيم كه بتوانيم به نتايج مورد نظرمان برسيم.
براي اينكه به قدرت دروني دست يابيم بايد الگوي افراد موفق را دنبال كنيم. اما فقط همين؟ پس چرا همه اين كار را نمي كنند؟ پاسخ اين است: به دليل ترس. ترس، بويژه ترس از ناراحتي، انسان ها را از عمل باز مي دارد. ناراحتي از شكست‌، از شنيدن پاسخ منفي، از هر چه ممكن است ديگران درباره ي ما فكر كنند يا بگويند، و يا حتي ترس از چيزي كه نمي شناسيم. همه ي ما از ناراحتي مي گريزيم و مشتاق ايم به خوشي دست يابيم.
همواره به خاطر داشته باشيد آن مفهومي كه در ذهن تان جا دارد، چه خوب و چه بد، رفتار شما را تعيين خواهد كرد. زماني كه كودك بوديد، مادرتان با علاقه شما را محكم در آغوش مي گرفت. پس شما آموختيد كه در آغوش گرفتن به معناي دوست داشتن و محبت است. اين حلقه در ذهن شما شكل گرفت و اكنون از در آغوش گرفتن و در آغوش گرفته دن لذت مي بريد.
مثال: ايجاد حلقه هاي ارتباطي؛ شما نيز هر گاه مي خواهيد در ذهن خود حلقه هاي ارتباطي قوي بسازيد بايد لذت را كاملاً در خود حس كنيد و با تكرار، آن را به هدف مورد نظرتان ربط دهيد. يعني درست همان كاري كه سازندگان آگهي هاي تجارتي با شما مي كنند. چرا گمان مي كنيد وينستون سيگار خوبي است؟ چون بارها و بارها اين را به شما گفته اند و حال با شنيدن كلمه ي وينستون فوراً به ياد سيگار خوب مي افتيد. هر چه بارها در ذهن تكرار شود در آن تثبيت خواهد شد اما اگر همزمان لذت را نيز بوضوح حس كنيد، يك حلقه ي ارتباطي قوي شكل داده ايد.
از پسرك خواستم از آنچه نسبت به توانايي اش در آن مطمئن است بيشتر حرف بزند. احساس رضايت در وي همچنان بيشتر مي شد. به او گفتم:«عالي است. چگونه توانستيد موج سواري را ياد بگيريد؟»
به اين ترتيب، او خيلي زود توانست براحتي درباره ي آموختن نيز صحبت كند. اما اين بار صدايش تغيير كرده بود، صورتش مي درخشيد و نگاهش احساس خارق العاده اي به من مي داد. گفتم: خوب حالا دوباره در مورد موج سواري صحبت كنيم. به نظر تو اگر بخواهيم مدرسه ي موج سواري راه بيندازيم، چه بايد بكنيم؟» و او همزمان با اطمينان و براحتي درباره ي آموختن و موج سواري صحبت مي كرد و خيلي راحت و روان سخن مي گفت. سپس به تمرين تلفظ برخي كلمات كه در هجي كردن شان اشكال داشت پرداختيم. به او گفتم:«تصور كن هر دو در حال موج سواري هستيم. خوب حالا همان طور كه هنگام موج سواري مي نشيني، بنشين و به همان شكل نفس بكش، با همان سرعتي كه هنگام موجب سواري تنفس مي كني. در همين حال كلمات را هجي مي كنيم.»
او تنها در طول پنج دقيقه توانست تمام كلمات را درست هجي كند. ما توانستيم آنچه را در گذشته در ذهن او شكل گرفته بود معكوس كنيم و حلقه ي ارتباطي يادگيري و خوشي را در ذهن اش شكل دهيم. امروز اين پسر مي تواند نمره هاي بالايي نظير 18 و 19 و حتي 20 بگيرد، تنها با كمك يك جلسه ي 45 دقيقه اي.

NLP، كليد طلايي تغيير
سالها پيش يكي از برنامه هاي تلويزيوني من جنجال زيادي به پا كرده بود. در اين برنامه از همه مي خواستم اگر مشكلي دارند كه مدتها است لاينحل باقي مانده است، به من مراجعه كنند تا مشكل را، هر چه كه هست- ترس، تشويش، اضطراب يا خجالت- برطرف كنم. اين ادعا دروغ نبود و براستي در مدت سي دقيقه با كمك روش NLP مشكل را از بين مي بردم. با اين برنامه توانستم خيلي زود مشهور شوم. البته اين روش هميشه كارساز نيست اما خوشبختانه همواره در تلويزيون كارگر مي افتاد. اين روش در درمان بيمارانم براستي به من كمك مي كرد، اما وقتي مي ديدم گاهي نمي توانم مشكل بيمارم را با اين روش حل كنم بشدت نااميد مي شدم زيرا معتقد بودم اين روش راه حل هر مشكلي است. از خود مي پرسيدم چرا اين روش در اين مورد كارساز نبود؟ اما بعدها متوجه شدم در مورد كساني كه براستي مي خواهند تغيير كنند، تقريباً هر نوع روش درماني عملي است. در واقع براي موفقيت در تمامي روش هاي درماني تنها يك شرط وجود دارد: اينكه بيمار واقعاً از موقعيت فعلي خود خسته شده و هيچ دليلي براي ادامه ي اين وضع نداشته باشد.
تغيير مفاهيم
مثال: مطمئناً نام ويكتور فرانكلين را شنيده ايد. كتاب او انسان در جستجوي معنا را تقريباً همه خوانده اند. فرانكلين روانپزشكي يهودي بود كه در جنگ جهاني دوم به اسارت نازي ها درآمد. او در اردوگاه نازيها بدترين و تلخ ترين اتفاقات را از سر گذراند. در آن زمان، اسارت در دست نازي ها به معني مرگ حتمي بود و بيشتر اسرا به بدترين شكل مي مردند، اما فرانكلين از همان ابتداي ورود به اردوگاه متوجه شد در اين اردوگاه از هر بيست و پنج نفر، يك نفر شانس زنده ماندن دارد. اما چه طور؟ آنچه فرانكلين مي خواست بداند اين بود كه چگونه تعدادي از اسيران زنده مي مانند؛ بنابراين با دقت به مطالعه ي وضعيت اين افراد و صحبت با آنان پرداخت. نتايج بسيار عبرت آموز بود. اكثر اسيران اردوگاه درباره ي مرگ مي انديشيدند، احساس مي كردند همه چيز را از دست داده اند و دنيا براي شان به پايان رسيده است. ورد زبان اغلب آنها اين بود:«خداوندا، چرا چنين سرنوشتي براي من رقم زده اي؟ چرا بايد اين همه رنج را تحمل كنم؟» ولي كساني هم بودند كه بخوبي مي توانستند اين ناراحتي ها و رنج ها را تحمل كنند. تحمل فوق العاده ي آنها دليل داشت: آنها براي رنج خود معنايي يافته بودند. يعني بجاي تفكر مداوم درباره ي ناملايمات و زجر كشيدن، به خود مي گفتند اكنون رنج مي برم اما دوباره به وطنم برمي گردم. باز هم خانه ام را بنا مي كنم و در حالي كه در كنار آتش شومينه روي صندلي راحتي خود نشسته ام، داستان رنج هايي را كه برده ام براي فرزندانم تعريف مي كنم. مطمئنم پس از پشت سر گذاشتن اين رنج ها ديگر به خوشبختي خواهم رسيد و ديگر هيچ گاه در زندگي مجبور به تحمل چنين شكنجه هايي نخواهم بود.
توانايي تصور بازگشت به وطن، قدرت تجسم خوشبختي آينده، به قدري لذت بخش بود كه آنها را قادر مي ساخت به رنج هايي كه مي برند با ديد ديگري نگاه كنند. آنها معتقد بودند با تحمل مدت محدودي سختي، درد و شكنجه، به خوشي و سعادت ابدي دست خواهند يافت. پس آنان دليلي براي زندگي داشتند، يك دليل محكم و قوي: رسيدن به خوشي. حلقه ي ارتباطي ناراحتي و خوشي در ذهن آنها عكس ساير اسرا بود و از اين رو با ديگران فرق داشتند. عشق آنها به زندگي به مراتب قوي تر بود و به همين دليل مي توانستند سخت ترين شرايط را نيز تحمل كنند.
قدرتمندترين فرد در دنيا كسي است كه روش تغيير مفاهيم را بخوبي آموخته باشد.

سه گام تا تغيير
براي تغيير كافي است تنها سه قدم برداريد:
1- جهت ايجاد تغيير ابتدا بايد باور كنيد كه اين تغيير ضروري است.
2- در ذهن خود چنين معادله اي بسازيد: تغيير نكردن مساوي است با ناكامي.
3- شرطي شدن، به منظور اينكه تغييري كه در خود ايجاد مي كنيد براي هميشه باقي بماند، بايد آن را در خود شرطي كنيد. بنابراين:
كليد اول: باور كنيد كه بايد تغيير كنيد.
كليد دوم: براي ايجاد تغيير، آن را در ذهن خود با خوشي مرتبط سازيد.
كليد سوم: خود را با اين حلقه ي ارتباطي جديد شرطي كنيد.
لذت خوشبخت بودن بزرگ ترين لذت دنياست، پس اگر اين بار هم افتاديد، نااميد نشويد و باز هم امتحان كنيد. هر بار كه اين كار را انجام مي دهيد تجربه ي بيشتري به دست خواهيد آورد. آن قدر ادامه دهيد تا به نتيجه برسيد.

رسيدن به خواسته هاي خود
اغلب وقتي از مردم مي پرسم:«از زندگي چه مي خواهيد؟» در پاسخ عبارتي شبيه به اين مي شنوم:«نمي دانم.» برخي نيز پاسخ هايي بسيار مبهم و كلي بيان مي كنند. مثلاً:«كاش همسر بهتري داشتم، كاش پول بيشتري داشتم، كاش بيش از اين موفق بودم و …» پاسخ هايي از اين دست بسيار مبهم اند و نمي توان چيز زيادي از آنها فهميد. براي اينكه بتوانيد به آنچه مي خواهيد برسيد، بايد آن را خوب بشناسيد. آنچه شما واقعاً بدان نياز داريد پول، اتومبيل يا همسر بهتر نيست.
هيچ كدام از ما واقعاً نيازي به اين چيزها نداريم، آنچه همه ي ما از ته دل خواهان آن هستيم همان چيزي است كه تصور مي كنيم با به دست آوردن آن مي توانيم زندگي مان را تغيير دهيم. در واقع همه ي ما به دنبال خوشي بيشتر هستيم.
آنچه در زندگي مي خواهيم تنها پاسخي به يك نياز است. نياز به ايجاد تغيير و دگرگوني در آنچه اكنون در زندگي و احساس مان مي گذرد. ما به دنبال يك انقلاب احساسي هستيم. به دنبال حالتي ذهني و يا جسمي كه بتواند در يك لحظه احساس مان را تغيير دهد. همه ي انسان ها خواستار چنين تغييري هستند؛ تغيير به گونه اي كه لذت و خوشي بيشتري حس كنند.

كنترل احساسات
براي برخي از مردم صحبت كردن در جمع موجب احساس ناراحتي و اضطراب است. چنين احساسي مسلماً بر رفتار آنها نيز تأثير خواهد گذارد، در نتيجه هنگام صحبت به لكنت مي افتند، نمي توانند راحت بنشينند و چهره شان سرخ مي شود. چنين افرادي همواره از شركت در مجالس و مكان هاي عمومي سرباز مي زنند. اما اگر همين افراد بتوانند در همان لحظه احساس خود را تغيير دهند قادر خواهند بود تمام توان خود را به كار گيرند. براي تغيير دادن احساس اين فرد بايد بتوانيم در ذهن او تصور صحبت در جمع را به لذت و خوشي ربط دهيم. در اين صورت، چنين افرادي هنگام قرار گرفتن در موقعيتهايي نظير اين، از بهترين وضعيت فكري و جسمي برخوردار خواهند بود.
درباره ي احساسي كه هنگام مواجه شدن با مشكلات داريد خوب فكر كنيد. اگر احساس نااميدي و تشويش مي كنيد مسلماً نخواهيد توانست در زمينه ي حل اين مشكل رفتار مناسبي در پيش گيريد. همه ي انسان ها از قابليت هاي يكساني برخوردارند؛ تفاوت آنها در شكل احساس و به دنبال آن، عملكرد و رفتارشان است. احساس هاي گوناگون موجب بروز رفتارهاي گوناگون خواهد شد.
آيا تا كنون شده است موارد بسيار بديهي و اساني چون شماره تلفن منزل تان يا املاي اسم تان را فراموش كرده باشيد؟ عجيب است، شما كه املاي كلمه ي بابا را مي دانستيد پس چه طور نتوانستيد آن را به خاطر بياوريد؟ در چنين مواقعي شما در حالتي قرار مي گيريد كه من به آن نام بهت زدگي داده ام. در چنين وضعي، مغز قادربه يافتن پاسخ نيست. پاسخ ها هنوز همانجا هستند اما مغز شما تحت اختيارتان نيست. در برابر مشكلات نيز ممكن است به همين شكل عمل كنيد زيرا در آن لحظات نيز مغز از شما فرمان نمي برد و از اين رو، ممكن است واكنش شما بسيار نسنجيده و غير معقولانه باشد. بنابراين بسيار مهم است كه بياموزيم چگونه احساس خود را تحت كنترل داشته باشيم تا به دنبال آن رفتارمان نيز در اختيارمان قرار گيرد. اگر نتوانيم احساس خود را كنترل كنيم چه خواهد شد؟ اگر افسار احساس خود را در دست نگيريد بايد بهاي نابودي آرزوهاي خود را بپردازيد زيرا هر چه در زندگي به دست مي آوريد يا از دست مي دهيد، دوست، خانواده، همسر خوب، پول، موفقيت و بالاخره لذت و خوشي، به دليل شكل احساس شماست.
دو راه براي كنترل حالت فكري و احساسي هر فرد وجود دارد: اولين راه، روش كمك گرفتن از جسم يا فيزيولوژي بدن است و دومين راه، روش تمركز فكر.

تمرين عملي تغيير احساس
اغلب افراد در شروع برنامه ي بيست روزه ي ما در رده ي 3، 4، 5 و يا دست بالا 6 قرار دارند، اما اگر كتاب را بدقت بخوانند و تمرين هاي هر فصل را بدرستي انجام دهند، در همان چند روز اول در رده ي 8 و حتي بالاتر قرار خواهند گرفت. از شما مي خواهم امروز به احساسي كه داريد خوب توجه كنيد و سپس حركات جسم خود را تغيير دهيد. مثلاً طرز نشستن يا نحوه ي راه رفتن خود را عوض كنيد. به تجربه درخواهيد يافت در چه حالتي بهترين احساس را داريد.

تغذيه مناسب
يكي از روش هاي بسيار مهم براي كنترل احساس مان، تغذيه ي مناسب است. البته مي دانم كه اين كتاب، كتاب آشپزي نيست اما واقعيت اين است كه اغلب ما از آنچه بر سر جسم مان مي آوريم اطلاعي نداريم. مواد غذايي كه در رژيم غذايي خود گنجانده ايم بر نوع احساس مان تأثير خواهد داشت. برخي مواد غذايي مانند شكر در نوع تفكر و احساس موثر است. علاوه بر اين، اگر به مقدار غذايي كه در روز مي خوريد توجهي نداشته باشيد و هر نوع ماده ي غذايي مضري را در رژيم غذايي خود بگنجانيد، مسلماً احساس خوشايندي نخواهيد داشت. امروزه تحقيقات گسترده اي در مورد تأثير مواد غذاي بر روان و روحيات افراد صورت گرفته و حتي ثابت شده است كه به كمك تغيير رژيم غذايي، مي توان در كودكان بيش فعال و افراد افسرده تغييرات رواني مطلوبي به وجود آورد و آنها را به تعادل احساسي رساند. توصيه مي كنم به سلامتي و تغذيه خود دقت بيشتري مبذول داريد. مسلماً احساس و فكر سالم با داشتن جسم سالم به دست خواهد آمد. اگر مي خواهيد از انرژي جسماني كافي برخوردار باشيد بايد خواب و تغذيه ي كافي و مناسب داشته باشيد.

تكنولوژي پيشرفت
به روز ششم خوش آمديد. مي خواهم مجدداً به شما به دليل تعهدتان نسبت به نداي درون تان (كه در گوش شما بانگ مي زند بايد هر چه زودتر در زندگي روزمره تان تغييراتي ايجاد كنيد و روش هايي بياموزيد تا كيفيت آن را بالاتر ببريد) تبريك بگويم. بياييد امروز باز هم به پيشرفت خود ادامه دهيم.
در روزهاي قبل خوانديد آنچه درزندگي مي خواهيم، هر چه كه باشد، همسر، دوست، عشق، پول، موفقيت يا شهرت، تنها به دليل دست يافتن به يك تغيير احساسي است. ما همه مايل ايم احساس ناخوشايند كنوني مان به احساس خوشي و لذت بدل گردد.
سپس گفته شد كه حالت بدن مان، بر هر احساسي كه داشته باشيم موثر خواهد بود. در واقع احساس كنوني شما چيزي جز تشعشعات مغزتان نيست كه مي توان آن را با استفاده از ابزار جسم و تغيير حالت آن با شيوه هاي خاص، مثلاً تغيير لحنه صدا، حالت هاي چهره، نحوه ي تنفس و نوع حركت، تغيير داد. همچنين اگر به خاطر داشته باشيد، نموداري براي تعيين ميزان آمادگي در هر زمان داشتيم كه از 0 تا 10 شماره گذاري شده بود. 10 به معناي خوشي و لذت به همرا موفقيت نامحدود و 0 به معناي حالت مرگ. و گفته شد براي آنكه به چيزي كه مي خواهيم دست يابيم بايد در رده ي 8، 9، 10 يا حتي بيشتر قرار داشته باشيم.
تمرين دقت و تمركز
بهتر است براي انجام اين تمرين در مكاني باشيد كه آن را بخوبي نمي شناسيد. البته انجام اين تمرين در اتاق خواب تان نيز ممكن است چون من معتقدم اكثر ما حتي اتاق خواب خودمان را هم بدقت نگاه نمي كنيم.
خوب به اطراف نگاه كنيد. حالا فقط 5 ثانيه فرصت داريد تا تمام چيزهاي قهوه اي را به خاطر بسپاريد. بسيار خوب، كافي است.
چشم هاي تان را ببنديد و با صداي بلند هر چيزي را كه در اتاق به رنگ سبز است نام ببريد. آه بله، گول خورديد. مطمئنم كه وسايل سبز رنگ را به خاطر نمي آوريد زيرا توجه تان فقط معطوف به رنگ قهوه اي بود. حالا وسايل آبي رنگ را به ياد آوريد. رنگ سفيد. رنگ قرمز. اكنون بار ديگر به تمام اتاق نگاه كنيد و به رنگ هاي سبز اتاق دقت نماييد. مسلماً اين بار وسايل سبز رنگ بيشتري خواهيد ديد اما شايد گمان كنيد هيچ چيز در اين اتاق سبز نيست. به پست سر خود هم نگاهي بيندازيد. بله، آنجا چيزهايي است كه به رنگ سبز هستند. حالا رنگ آبي را در نظر بگيريد. درست است. اكنون دقت بيشتري داريد و مي توانيد وسايل آبي رنگ زيادي بيابيد.
اگر قرار شود چند ساعت بعد اجسام آن اتاق را به خاطر آوريد،  99 درصد افراد بيشتر رنگهاي آبي و سبز را به خاطر سپرده اند. نتيجه؟ در تمرين اول وقتي از شما خواستم توجه خود را بر رنگ قهوه اي متمركز كنيد نتوانستيد رنگ هاي ديگري جز اين رنگ را ببينيد، فقط رنگ قهوه اي را به ذهن خود راه داديد و بقيه را از صفحه ي ديد خود حذف كرديد، اين طور نيست؟ و به همين دليل آنها را اصلاً نديديد. زندگي نيز همين طور است. اغلب مردم فقط به رنگ قهوه اي خيره مي شوند و رنگ هاي شاد و زنده ي زندگي را نمي بينند و برعكس، برخي تنها به رنگ سبز توجه دارند و حتي اگر رنگ قهوه اي را هم ببينند خاطره ي آن در ذهن شان چندان پررنگ نخواهد بود.

تكنولوژي سرنوشت
چند سال پيش يكي از كارمندانم، پول هنگفتي اختلاس كرد و ناپديد شد. من خيلي ناراحت ده بودم. با خود مي گفتم:«من هرگز از او چنين انتظاري نداشتم! چرا اين كار را كرد؟» اين سوال مرتب در ذهن ام مي چرخيد و ديوانه ام مي كرد. مي دانستم كه با تغيير دادن فيزيولوژي بدنم مي توانم احساس ام را تغيير دهم اما نمي خواستم اين كار را بكنم. خود را با سوالات مكرر سرزن مي كردم:«چرا چنين كاري كرد؟ چرا اين وضعيت را براي من به وجود آورد؟» مسلماً پاسخي براي اين چراها وجود ندارد و تنها كاري كه از آ‹ها برمي آيد، آزار و اذيت شماست. من نيز بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه تكرار اين چراها جز ناراحتي چيزي به همراه ندارد و به هيچ وجه زندگي مرا بهتر نمي كند. بهتر است از خود سوالاتي بكنم كه نتيجه اي را عايد من كنند. بنابراين فكر كردم كه در زندگي چه چيزي بيش از هر چيز براي من ارزشمند است؟ خوب، من عاشق يادگيري هستم. پس اكنون بايد از خود بپرسم:«از اين اتفاق چه چيزي مي توانم ياد بگيرم؟» اين سوال را بارها از خود پرسيدم.
در طول سه ماه بعدي تمام توجه من به يافتن پاسخ اين سوال معطوف بود و نتيجه ي تفكراتم، ارائه ي فرضيه اي به نام تكنولوژي سرنوشت شد. فرضيه اي درباره ي اينكه چگونه مي توان از خطاها و اشتباهاتي كه هر روز مرتكب مي شويم كاست و بدين شكل آينده را آن گونه اي كه مي خواهيم رقم زد. در اين فرضيه دقيقاً آنچه موجب بروز رفتارهاي انساني مي گردد شرح داده شده بود. پاسخ مغز من به سوالي كه از آن كردم، طرح كلي يك تكنولوژي بود. تكنولوژي اي كه توانستم با پرورش آن يك برنامه ي آموزشي ترتيب دهم. سپس سميناري با حضور 65 دانشجو در منزلم برگزار كردم. هدف ما اين بود كه كمك كنيم مردم كمتر مرتكب اشتباه شوند و بتوانند زندگي شان را همان گونه كه مايل اند طراحي كنند. هر چه از خطاهايي كه هر روز از ما سر مي زند بكاهيم، زندگي مان به سمتي كشيده خواهد شد كه به تعالي نزديك تر است. با كمك اين تكنولوژي مردم مي توانستند در مبارزات زندگي پيروز شوند.
با طرح سوال ساده ي «از اين اتفاق چه چيزي مي توانم ياد بگيرم؟» توانستم برنامه هايي اعجاب انگيز براي مردم ترتيب دهم كه مرا از آن وضعيت نابسامان بيرون كشيد.

انتخاب با شماست
فرض كنيد در اين تعطيلات آخر هفته، دوستان شما همگي به اسكي رفته اند اما شما در خانه نشسته ايد و براي يك امتحان مهم درس مي خوانيد. احساس مي كنيد يك احمق تمام عيار هستيد زيرا تنها مانده ايد و خود را از لذت گردش و اسكي محروم ساخته ايد. بنابراين آزرده و ناراحت ايد.
براي خلاصي از اين احساس تنها كاري كه بايد بكنيد اين است كه عكس اين وضع را در نظر بگيريد: شما در تعطيلات آخر هفته در حال آموختن مطالبي هستيد كه مي توانند براي هميشه تغيير بزرگي در كيفيت زندگي تان به وجود آورند. دوستان شما مدتي ماهيچه هاي خود را خسته مي كنند و برمي گردند و احتمالاً تا فردا همه چيز را فراموش كرده اند، اما شما آينده ي خود را پربارتر ساخته ايد. با چنين تفكري احساس خوشايند موفقيت در شما به وجود خواهد آمد و مي توانيد با لذت به آموختن بپردازيد، زيرا تنها آن هنگام درسي را كه مي خوانيد خواهيد آموخت كه خود، آموختن را انتخاب كرده باشيد.

مديريت احساس
با كنترل احساسات مي توان تمام قابليت هاي وجودي را افزايش داد؛ قابليت انعطاف، انرژي جسماني و حركت و تنفس. براي به دست آوردن توانايي كنترل احساس بايد خود را براي طرح سوالات قدرت بخش شرطي كرد؛ سوالاتي كه فكر ما را بر تعالي، خوشي، لذت و موفقيت متمركز مي كند.
ميان شما و كسي كه به عنوان الگوي موفقيت برگزيده ايد تفاوتي وجود ندارد جز اينكه او مي تواند از فكر و جسمش، بي هيچ محدوديتي استفاده كند زيرا آموخته است چگونه بر احساسات اش احاطه داشته باشد. شايد اين كار را كاملاً ناآگاهانه انجام دهد، اما مهم اين است كه مي تواند از اين توانايي بهره بگيرد. خيلي ها هستند كه توانايي به پايان رساندن كارهاي بزرگ را دارند، بدون اينكه چگونگي انجام آن را آموخته باشند. به خاطر داشته باشيد هر چه بدان توجه كنيم، فكر خود را بر آن متمركز نماييم و تلاش كنيم هر روز درباره اش فكر كنيم، به صورت باوري قدرتمند در مغزمان نقش خواهد بست.

راز موفقيت
امروز مي خواهيم در راه موفقيت قدمي ديگر به جلو بگذاريم و در يكي ديگر از گنجينه هاي قدرت را به روي تان بگشاييم. درس امروزمان دباره ي اعتقادات و ارزش هاي ما و يا به عبارت ديگر منابع موفقيت يا شكست در زندگي نقش مهمي دارند.
اعتقاد يعني آنچه شما را مجبور به عمل مي كند. آنچه بدان اعتقاد داريم عامل اصلي بروز هر رفتاري است. شايد بگوييد:«تو كه مي گفتي ناراحتي و خوشي عوامل كنترل كننده ي رفتار در زندگي هستند!» بله، درست است؛ اما همه ي ما در طول زندگي آموخته ايم به سطوح مختلف ناراحتي يا خوشي اسمي بدهيم و اين اسامي همان ارزش هايي هستند كه از آنها صحبت مي كنيم.
مثلاً موفقيت، ماجراجويي، خوش اخلاقي، آسايش يا احساس امنيت؛ اگر مجبور باشيد از ميان اين ارزش ها فقط يكي را برگزينيد، كدام يك را انتخاب مي كنيد؟ مسلماً پاسخ براي هر كس با ديگري متفاوت است. برخي مي گويند:«البته كه موفقيت.» ديگران اضافه مي كنند:«خوب، وفقيت خوب است اما من مي خواهم ماجراجو باشم.» عده اي نيز مي گويند:«من مي خواهم خوش اخلاق باشم. كسي كه خوش برورد باشد دوستان زيادي خواهد داشت و بدين شكل اوقات خوشي را مي گذراند.» شايد در ميان شما كسي باشد كه بگويد:«بله، داشتن همه ي اين ها خوب است اما آنچه من در زندگي مي خواهم عشق است. هر چه هم كه داشته باشيد، بدون عشق هيچ كدام ارزشي ندارد.»
مي شنوم كه يكي ديگر از شما مي گويد:«نه، مگر فقط با عاشقي مي توان زندگي كرد؟ چه فايده اي دارد كه آدم عاشق باشد ولي در زندگي احساس آسايش نكند؟ من فقط آسايش مي خواهم.» بعضي نيز مي گويند:«همه ي اينها را بگذاريد كنار، من فقط مي خواهم احساس امنيت كنم. اگر از امنيت برخوردار باشم آرامش فكري نيز به دست خواهم آورد.»

ساختار ارزش ها
ما از كودكي آموخته ايم براي احساس هاي گوناگون نام هاي متفاوتي بگذاريم و آنها را درجه بندي كنيم. برخي براي مان بسيار مهم اند و بعضي كمتر اهميت دارند. اين درجه بندي، ارزش هاي ما را در زندگي مي سازد. احساس هايي كه نام برده شد براي اغلب مردم لذت بخش اند، اما ارزش آنها براي همه يكسان نيست و به همين دليل است كه زندگي افراد با يكديگر تفاوت دارد. مي توان از اين تفاوت ها براي جهت بخشيدن به زندگي استفاده نمود. آنچه بيشتر براي مان ارزش داشته باشد بيشتر درباره ي آن فكر خواهيم كرد. در واقع همان طور كه قبلاً نيز ذكر شد، ارزش هاي ما بيشترين حجم تفكرات ما را به خود اختصاص مي دهند.

ارزشهاي مثبت زندگي
هيچ كدام از ما قادر نيست آنچه را در محيط پيرامون اش روي مي دهد كاملاً تحت كنترل داشته باشد. اگر بتوانيد جهت و سرعت وزش باد را تغيير دهيد، ميزان فروش خود را هم دقيقاً در اختيار خواهيد داشت. اما خلق و تنظيم درجه اهميت ارزش ها در دستان ماست. مي توانيد ارزش هايي را انتخاب كيد كه به شما قدرت بيشتري ببخشد. به طور كلي باورهاي شما بر دو گونه است. 1) يك دسته عقايدي هستند كه من به آنها نام عقايد اصلي داده ام: نظريات كلي شما در مورد خود، مردم و تمامي جهان. در واقع پاسخ ما به پرسش هايي مانند من كيستم؟ چه توانايي هايي دارم؟ و …
اگر پاسخ شما اين باشد كه «من باهوش نيستم، مهارتي ندارم، از تحصيلات كافي برخوردار نيستم، توانايي كافي ندارم.» مسلماً كيفيت زندگي يا ميزان موفقيت تان بسيار تنزل خواهد يافت.

هر روز، روز موفقيت
دريكي از سمينارهاي تكنولوژي سرنوشت، گروهي از افراد يك سازمان شركت داشتند. رئيس شركت از پنج نعمت اصلي لازم براي خوشبختي برخوردار بود. قدرت، پول، موفقيت، همكاران مناسب و به نظر من خانواده ي عالي. اين مرد همسر ايده آلي داشت و با فرزندان خود بسيار صميمي بود. در شركت نيز يك رهبر واقعي و الگوي ديگران به شمار مي آمد. بخوبي مي توانست با ديگران ارتباط برقرار كند و بر افراد زيردست خود تأثير فوق العاده مثبتي داشت. در كار تجارت كاملاً موفق بود و از نظر مالي هيچ چيزي كم نداشت. من در طي سمينار رو به اين فرد كردم و پرسيدم:«ارزش موفقيت در صدر فهرست شما قرار دارد، آيا موفق هستيد؟»
گفت: خير
پرسيدم: چرا تصور مي كنيد موفق نيستيد؟ پاسخ داد: براي موفق بودن بايد پول زيادي داشت، مثلاً سه تا چهار ميليون در سال؛ در حالي كه من فقط دو ميليون دلار در سال درآمد دارم! علاوه بر اين، انسان موفق كسي است كه هميشه سرحال باشد و جسم متعادلي داشته باشد.
بنابراين، اين فرد نابغه تنهابه اين دليل كه تصور مي كرد درآمدش كافي نيست و كمي چاق است، احساس موفقيت نمي كرد. قوانين موجود در ذهن اش به او مي گفتند كه موفقيت آن چيزي نيست كه او به دست آورده، و به همين دليل او از درك آن حس خوشايندي كه شايستگي و لياقت اش برايش به ارمغان آورده بود، بازمانده بود. پس از اينكه او چنين گفت، من نگاهي به دور و بر اتاق انداختم و رو به فردي كه به نظر مي رسيد خوش اخلاق ترين فرد آن گروه باشد كردم و پرسيدم:«آقا، شما چطور؟ آيا موفق هستيد؟» وي پاسخ داد:«البته!» من گفتم:«خوب از كجا مي دانيد؟» گفت:«چون معتقدم هر روز، روز موفقيت است.» گفتم:«چي؟» گفت:«من معتقدم هر روز مي توان موفق بود، پس اگر امروز من ناراحت هم باشم چيزي عوض نمي شود؛ باز هم آن روز، روز موفقيت است و مي توان از آن لذت برد. منطقي است، مگر نه؟»
پس بياموزيد از خود زندگي، از تلاش براي رسيدن لذت ببريد نه از نتيجه و حاصل آن. مي توانيد عاشق پرواز باشيد و از پرواز لذت ببريد بدون اينكه به اين فكر باشيد كه كي به مقصد مي رسيد. زندگي مقصد نيست، زندگي حركت به سوي مقصد است و بايد از آن لذت برد.
مثال: من و همسرم بكي، هر دو به ارزش اترام بسيار اهميت مي دهيم. احترام متقابل براي هر دوي ما بسيار مهم است زيرا خانواده هاي ما نيز به اين ارزش اهميت زيادي مي دادند اما هر كدام از ما براي احترام گذاشتن قوانين خاص خود را دارد. بكي در خانواده اي بزرگ شده است كه احترام، بسيار بسيار با ارزش است. هر كس كه به او احترام گذاشته مي شود بسيار خوشحال خواهد بود و اگر احترام نبيند ناخشنود و آزرده خاطر است.
در خانواده ي بكي به او آموزش داده شده بود اگر به كسي احترام مي گذاري نبايد هيچ وقت صدايت را برايش بلند كني، حتي اگر بسيار عصباني و ناراحت باشي. در خانواده ي من نيز احترام بسيار مهم است، اما براي ما احترام زياد به معناي راستگويي است. از نظر خانواده ي من اگر به كسي احترام مي گذاري بايد با او روراست باشي، اگر براي او ارزش قائلي نبايد احساست را از او پنهان كني. در خانواده ي ما روراست نبودن كسي موجب ناراحتي زيادي مي شد زيرا اگر يكي از اعضاي خانواده اشتباه يا احساس اش را صادقانه براي ساير اعضاي خانواده بيان نمي كرد بدان معنا بود كه براي ديگران هيچ احترامي قائل نيست. در حالي كه براي بكي احترام بدان معنا بود كه به هيچ عنوان نبايد بر سر كسي فرياد كشيد و او، اگر ذره اي احتمال مي داد نمي تواند خود را كنترل كند برمي خاست و اتاق را ترك مي كرد.
تضاد قوانين ما در اوايل ازدواج مان بسيار موجب ناراحتي ما مي شد. من براي بكي احترام زيادي قائل بودم و به همين دليل احساس ام را بدون هيچ رودربايستي برايش شرح مي دادم. بكي از اين موضوع بسيار ناراحت بود و برعكس من خيال مي كرد روراستي ام به اين دليل است كه به او احترام نمي گذارم و او، چون خيلي ناراحت بود اتاق را ترك مي كرد.
مدت كوتاهي پس از ازدواج توانستيم قوانين يكديگر را كشف كنيم. دانستيم برخي از قوانين ما با يكديگر همخواني ندارد، پس تصميم گرفتيم قوانين جديدي براي زندگي مان وضع كنيم زيرا اكنون ديگر هر دو بزرگ شده بوديم و مجبور نبوديم با قوانين والدين مان زندگي كنيم. من قبول كردم هيچ وقت صدايم را بالا نبرم و او قول داد ديگر اتاق را ترك نكند.

باورهاي خود را تغيير دهيد
باورتان مي شود؟ امروز روز هشتم است و ما تا اين قسمت از برنامه مان را با سرعت و قدرت طي كرده ايم. مجدداً خوش آمديد. در مبحث گذشته، درباره ي قدرت ارزش ها و باورهاي مان صحبت كرديم و امروز به اينكه چگونه مي توان با تغيير سيستم عقيدتي، كل زندگي را دگرگون كرد، خواهيم پرداخت.
قبلاً دريافتيد كه عقايدتان بر رفتارهاي تان تأثير مي گذارند و زندگي تان را تحت كنترل دارند؛ پس اگر از زندگي خود ناراضي هستيد و احساس مي كنيد به آنچه مي خواهيد دست نيافته ايد، بايد باورهاي خود را تغيير دهيد. آنچه امروز به شما آموزش خواهم داد مراحل ايجاد چنين تغييري است. اما در ابتدا خلاصه ي آنچه را در اين مدت آموختيم مرور خواهيم كرد. خوانديد:
قدرت دروني براستي زندگي تان را تغيير خواهد داد. قدرت دروني است كه نتيجه ي هر كار را رقم مي زند. قدرت دروني توانايي پيشرفت مداوم است. توانايي پيگيري كارها بر خلاف ترس ها و تجربه هاي ناخوشايند گذشته است. با دست يافتن به قدرت دروني، خواهيد دانست در هر موقعيتي چه مي خواهيد و نتيجه ي كارهاي تان چه خواهد بود.
در هر كار براي دستيابي به موفقيت بايد:
1- از قدرت دروني تان بهره گيريد.
2- بررسي كنيد كه آيا به اهداف تان نزديك تر مي شويد و يا از آنها دور افتاده ايد.
3- اگر روش هاي تان عملي نيستند انعطاف پذير باشيد و شيوه هاي خود را تغيير دهيد. اين تغيير نبايد حس ناخوشايندي در شما به وجود آورد زيرا اين كار، خود روشي براي دستيابي به موفقيت است.

چگونه عقايد خود را تغيير دهيم؟
اكنون بياييد به مرحله ي بعدي بپردازيم. همان گونه كه گفتم، بايد بياموزيم چگونه برخي عقايدمان را تغيير دهيم. خوب، اكنون با وجود آنچه طي چند روز گذشته آموختيد اين كار بسيار ساده خواهد بود. قبلاً براي ايجاد اين تغيير پايه ي قوي و محكمي بنا نهاده ايم. شما مي دانيد چگونه بايد هر عادتي را تغيير داد. سه كليد طلايي شرطي سازي را به خاطر مي آوريد؟
1- بايد به نقطه ي عطف برسيد.
2- بايد حلقه ي ارتباطي موجود در ذهن تان را وارونه كنيد.
3- بايد خود را شرطي كنيد تا براي هميشه اين حلقه ي ارتباطي جديد پابرجا بماند.

اكنون براي ايجاد تغيير در باورهاي مان نيز بايد از همين روش بهره گيريم. چگونه؟
1- عقايدي را كه مي خواهيد واقعاً تغييرشان دهيد مشخص نماييد.
2- بمحض اينكهم اين باورها را شناختيد مي توانيد از شران خلاص شويد.
و در قدم سوم، بايد يكسري باورهاي نيروبخش و جديد در ذهن خود بسازيد تا جايگزين باورهاي قبلي گردند.
4- پس از خلق عقايد جديد بايد آنها رادر ذهن تان به خوشي ربط دهيد. چطور اين كار را بكنيم؟ خيلي راحت، با فكر كردن در مورد نتايجي كه با پي گرفتن اين باور به دست خواهيد آورد.
5- در آخرين مرحله بايد مغز را با اين الگو جديد شرطي كرد. آن قدربايد در مورد عقايد جديدتان فكر كنيد و نتايج شيرين حاصل از آن را حس كنيد تا خود را شرطي نماييد.

سفر به گذشته و آينده
مثال: سالها پيش با ديدن فيلمي كه بر اساس داستاني از چارلز ديكنز ساخته شده بود، روشي را ابداع كردم كه اكنون الگوي ديكنز ناميده مي شود. اين روش قدرتمندترين راه براي تغيير عقايد و رفتارهاي افراد است. آيا داستان كريسمس ديكنز را به خاطر داريد؟ در اين داستان مردي به نام اسكروچ وجود داشت كه بسيار موفق بود، البته تنها از لحاظ مالي؛ و اين باور در ذهن اش جاي داشت كه دادن پول به ديگران فاجعه است. او هيچ تمايلي به تغيير يافتن نداشت و عقايد موجب شده بود كه فردي منزوي و تنها باشد، اما يك شب كل عقايد و دنياي او تغيير يافت. چگونه؟ در نيمه شب سه شرط اصلي ما براي تغيير، به شكل سه روح نزد او آمدند. اين سه روح به سيستم عصبي اسكروچ حمله كردند. آنها يك سخنراني طويل المدت در فوايد و مضرات تغيير براي او ترتيب ندادند، بلكه او را به گذشته بردند تا ناراحتي ناشي از رفتار گذشته اش را حس كند و او توانست تمام آن ناراحتي اي را كه در آن روزها ناآگاهانه به وجود مي آورد، با تمام وجود لمس كند.
سپس او را به آينده بردند، او ديد كه با ادامه ي اين روش در آينده چه ناراحتي هايي در زندگي خواهد داشت. حال او به نقطه ي عطف رسيده بود. حاضر بود هر كاري براي تغيير يافتن انجام دهد.
اسكروچ عادت داشت در مغزش ضعف را به بخشش ربط دهد. سه روح قصه اين ارتباط را شكستند و او به دنبال روش ديگري رفت. به خاطر داشته باشيد هر گاه حلقه ي ارتباطي موجود در ذهن كسي را از بين ببريد همان جا خلئي ايجاد خواهد شد كه بايد با يك حلقه ي ارتباطي جديد پر شود.
صبح روز بعد، اسكروچ از خواب برخاست. بسيار خوشحال بود كه هنوز زنده است. پس از جا بلند شد و شروع به بخشش كرد. اكنون مردم او را دوست داشتند و ديگر تنها نبود. او خوشي را با تمام وجود حس مي كرد، بنابراين، اين معادله در ذهن اش نقش بست: بخشش يعني خوشي، لذت و محبت. حلقه ي ارتباطي جديد شكل گرفته بود. اين الگوي ديكنز است.
تنظيم اهداف
هر روشي بايد نكته به نكته رعايت گردد و هر روز تمرين شود. ترفند بهترين هاي دنيا، فقط تمرين و تكرار است. جان وودن را مي شناسيد؟ او جزو بهترين هاست. بسكتباليستي كه دست كم در گروه سني خود و در كاري كه انجام مي داد بهترين بود. او پي در پي يازده مدال طلاي قهرماني را به گردن آويخت و مي توانست از هر جا كه بخواهد حلقه را نشانه بگيرد. اين معجزه ي تمرين مداوم اصول است.
تكرار ما در تمام مهارتهاست.
اگر مي خواهيد كاري را كاملاً ياد بگيريد و در آن مهارت يابيد، بايد آن را تكرار كنيد.
مثال: در سال 1973، تحقيقي در دانشگاه ييل انجام شد. طي اين بررسي، با تمام دانشجوياني كه در آن سال فارغ التحصيل مي شدند مصاحبه اي شد. از آنها پرسيده شد كه آيا براي ادامه ي زندگي اهداف مشخص و معيني دارند يا خير؟ نتايج بسيار جالب بود. تنها كمتر از 3 درصد دانشجويان اهداف و برنامه ي مكتوبي داشتند. چند ماه پس از فارغ التحصيل شدن اين دانشجويان، اين مصاحبه دوباره تكرار شد. 3 درصدي كه اهداف و برنامه هاي مشخي داشتند، پس از فارغ التحصيلي نيز خوشحال تر و موفق تر بودند؛ با ديگران سازگاري بهتري داشتند. در زندگي سرزنده تر بودند و حتي از لحاظ مالي نيز از ديگران جلوتر بودند. 97 درصد باقي مانده كه اهداف معيني نداشتند در بازي زندگي عقب افتاده بودند. اين بررسي بخوبي نشان دهنده ي قدرت تنظيم اهداف در زندگي است. شناخت نقش و اهميت تنظيم در زندگي از اهميت ويژه اي برخوردار است، زيرا اگر ندانيد چه چيزي مي تواند شما را به تحرك وادارد بعيد است بتوانيد از توانايي تان به بهترين نحو بهره ببريد.

عادتها
اينكه عادات ما چيستند و چگونه در به كار گرفتن قدرت دروني مان موثر خواهند بود. گاهي عادات چون ترمزي نامرئي اند كه ما را از رسيدن به آنچه واقعاً مي خواهيم باز مي دارند بدون آنكه حتي متوجه حضور آنها شويم. علاوه بر اين، نحوه ي فعاليت مداوم در زندگي جهت رسيدن به اهداف با كمك شرطي شدن را خواهيم آموخت.
همه ما مجموعه عادات مشخصي داريم كه حالات، احساس و زندگي ما را هدايت مي كنند، چه ما از اين امر باخبر باشيم چه نه. تفكر نوعي عمل است و هر عمل عادتي به وجود خواهد آورد.
امروز مي خواهيم به الگوهاي فكري موجود در ذهن مان نگاهي بيندازيم و ببينيم آيا آنها از روي عادت به وجود آمده اند يا خير، و اينكه آيا مي توان عادات جديدي به وجود آورد؟ و عاداتي كه ما را به سمت اهدافي سوق مي دهند كه واقعاً شايستگي رسيدن به آنها را داريم كدام اند؟
محرك هاي محيطي
در دنيا مسائلي هستند كه شما را به حركت وا مي دارند و در واقع عادات تان را شكل مي دهند. ببينيد، مثلاً در 25 دسامبر همه تغيير مي كنند و ناگهان همه خوب مي شوند. شما نيز با ديگران مهربانانه رفتار مي كنيد. به غريبه ها لبخند مي زنيد و چند كلمه اي با آنها رد و بدل مي كنيد اما در روزهايي مانند 13 آوريل، عادات كاملاً برعكس است. شما نيز نسبت به ديگران بي اعتناييد؛ حتي در حالي كه به سمت محل كارتان مي رويد با ديگران دعوا مي كنيد و از همان غريبه هايي كه در 25 دسامبر به آنها لبخند مي زديد متنفريد و پيش خود مي گوييد:«چطور جرأت مي كنند در مسير من راه بروند؟!» عجيب نيست؟

روش از بين بردن عادات منفي
شما بخوبي مي دانيد براي از بين بردن عادات كهنه و منفي چه بايد كرد زيرا قبلاً در اين باره مفصلاً صحبت كرده ايم. در اولين قدم بايد بپذيريم كه اين عادت براي مان ناراحتي زياد به دنبال خواهد داشت. بايد ناراحتي را بوضوح در وجود و مغزمان حس كنيم تا قادر شويم اين عادت را از سر خود بيندازيم. بمحض اينكه به نقطه ي عطف برسيم اين عادت را كنار خواهيم گذاشت. بنابراين اگر شما از جمله كساني هستيد كه مثلاً عادت داريد هر بار همسر خود را مي بينيد با او به بحث و مشاجره بپردازيد، براي كنار گذاشتن اين عادت شيوه هاي بي شماري وجود دارد. مثلاً در ميان دعوا مي توانيد از جا بلند شويد و چند بار بالا و پايين بپريد. ممكن است احساس حماقت كنيد اما دست كم دعوا نخواهيد كرد. اگر اين حركت را هر بار كه دعوا مي كنيد انجام دهيد ديگر تمايلي به جر و بحث با همسرتان نخواهيد داشت. درست مثل يك سي دي، كه اگر هر بار خراشي به روي آن ايجاد كنيد، ديگر كامپيوتر قادر به اجراي آن نخواهد بود. اما پس از اينكه الگوي قديمي را از بين برديد بايد الگوي جديدي را جايگزين آن كنيد. براي اين كار شما را راهنمايي خواهيم كرد.

احساس هاي نيروبخش
اكنون مي خواهيم كمي تفريح كنيم. پس در دفتر موفقيت تان، پنج احساس مثبتي را كه معمولاً در خود مي يابيد بنويسيد. پنج احساسي كه دست كم يكي دو بار در هفته به سراغ تان مي آيند كدام اند؟ كدام يك از عادات حسي شما قدرت بخش و نيرو دهنده اند؟ حالا بنويسيد چه عاداتي موجب بروز چنين احساس هايي مي شوند.
بدين شكل مي توانيد دستورالعمل لازم جهت ايجاد احساس هاي نيروبخش را بيابيد. لازم نيست منتظر بمانيد تا اين احساس ها خودبخود به وجود آيند، زيرا دستور تهيه ي آنها را داريد و مي توانيد هر زمان كه بخواهيد خوشحالي، اميد، توانايي و يا هر احساس مثبت ديگر را در خود ايجاد كنيد.
به خاطر داشته باشيد اگر به خودتان بگوييد:«بايد اين كار را انجام دهم»، مغزتان مي گويد:«من اين كار را نمي كنم» زيرا كلمه ي «بايد» در ذهن اغلب ما به معني ناراحتي است. پس بجاي اين كلمه از كلمه ي ديگري استفاده كنيد. مثلاً به خود بگوييد:«من اين كار را انتخاب مي كنم.»

شرط موفقيت
يكي از بزرگ ترين مشكلات بر سر راه كساني كه مي خواهند به منظور موفق شدن تغيير كنند اين است كه همواره سعي دارند اين تغييرات را كاملاً آگاهانه صورت دهند و به همين دليل، براي ايجاد اين تغييرات نيرو و زمان زيادي صرف مي كنند. مثلاً مي گويند:«بسيار خوب. من مي خواهم نااميدي را كنار بگذارم. پس الان بايد مراحل تغيير را شروع كنم.»
اين روش براي مدتي عملي است، اما اگر تبديل به عادت نشود هيچ وقت دائمي نخواهد شد و پس از مدتي آن را كنار خواهند گذاشت. به عبارت ديگر، اين افراد همواره خود را مجبور به تغيير يافتن مي كنند و تغيير را براي خود تبديل به عادت نمي سازند تا دائمي شود.
براي هميشگي كردن تغييرات بايد شرطي شد.

قدرت تجسم
و اكنون آنچه در انتهاي مبحث مي خواهم راجع به آن براي تان بنويسم، قدرت تجسم نام دارد. از تجسم براي تثبيت احساسات در مغز استفاده مي شود. البته قبل از اين نيز در اين باره صحبت كرده بوديم اما مجدداً، و اين بار مفصل تر به آن خواهم پرداخت.
تصور كنيد احساس مي كنيد جذاب نيستيد و در نزد ديگران محبوبيتي نداريد و اين احساس بسيار آزارتان مي دهد. از شما مي خواهم در خاطرات خود جستجو كنيد و زماني را به خاطر آوريد كه احساس مي كرديد همه دوست تان دارند. مي توانيد بارها اين خاطره را در ذهن، با تمام جزييات مرور كنيد. البته بزودي احتياجي به مرور خاطرات خود نخواهيد داشت زيرا اين احساس در ذهن شما تثبيت مي شود و همواره احساس مي كنيد ديگران دوست تان دارند. اما اين روش چه سودي براي تان خواهد داشت؟ با تكرار اين روش حركت شما در مسير زندگي همواره جهت و سوي مناسبي خواهد داشت زيرا فكرتان را بر مسائلي متمركز مي كند كه مايل ايد.

موفقيت مالي
امروز در گنجينه هاي ثروت را به روي تان باز مي كنم. موضوع اين مبحث از برنامه ي دستيابي به قدرت دروني، ثروت است. امروز مي خواهم با شما درباره ي آنچه جهت ثروتمند شدن لازم داريد، بويژه نحوه ي شرطي كردن خويش براي دستيابي به ثروت صحبت كنم. مي خواهم بياموزيد چگونه مي توانيد بدون تلاش زياد وضعيت مالي خود و ديگران را دگرگون كنيد.
اگر پول كافي در اختيار نداريد تنها يك دليل براي آن وجود دارد: شما خود را براي به دست آوردن ثروت شرطي نكرده ايد. شايد به نظرتان اغراق آميز باشد، اما من به تجربه دريافته ام اين جمله كاملاً حقيقت دارد.

هفت عامل بازدارنده
دليل اول براي اينكه اغلب مردم از نظر مالي ناموفق اند اين است كه پول در ذهن شان با مسائل منفي متعددي هماهنگ شده است. مي دانيد كه اگر چيزي را در ذهن مان به ناراحتي نسبت دهيم به طور ناخودآگاهي از آن اجتناب خواهيم كرد.
دومين جراحت مالي است. كساني كه پول در آوردن را به تعويق مي اندازند و كارهاي ديگري را جايگزين آن مي كنند، حتي اگر هماهنگي هاي منفي در ذهن نداشته باشند، هرگز به پول فراوان دست نخواهند يافت.
سويمن مشكل بر سر راه ثروتمند شدن، عاملي است كه افراد زيادي را از پيشرفت در امور باز مي دارد: نداشتن راهبرد مناسب جهت ثروتمند شدن. اگر موفقيت مالي رادر ذهن خود با خوشي زياد هماهنگ كرده باشيد و ناراحتي را به نداشتن پول نسبت دهيد، بهترين كار را انجام داده ايد اما اين بتنهايي كافي نيست. اگر راهبرد موثري نداشته باشيد مثل اين است كه در اشتياق ديدن غروب خورشيد به سمت شرق برويد. مهم نيست كه چقدر مشتاق ايد؛ بايد روش درستي براي پول درآوردن داشته باشيد.
مشكل چهارم كه نسبتاً ساده تر به نظر مي رسد، شكست در پيگيري مدائوم برنامه اي است كه جهت به دست آوردن ثروت طراحي كرده ايد. كساني هستند كه برنامه هاي بسيار خوبي تنظيم مي كنند، مدل هاي خوبي دارند، بسختي كار مي كنند، در رشته ي امور مالي درس خوانده اند اما كارهايي را كه آموخته اند هر روز پيگيري نمي كنند.
مشكل پنجم برخوردار نبودن از هنر خرج كردن است. بايد در اين هنر به درجه اي از مهارت برسيد كه بتوانيد در هر لحظه تصميمات مالي مناسبي بگيريد. در غير اين صورت ناچاريد ضررهاي مالي بزرگي را تحمل كنيد؛ ضررهايي كه ممكن است موجب نابودي شما شود. من بر اساس تجربيات ام چنين توصيه اي مي كنم.
ششمين مشكل بر سر راه ثروتمند شدن، رضايتمندي از امور مالي است. مطمئن ترين و راحت ترين راه براي شكست، رضايت از خويش است. اگر از خود رضايت داشته باشيد به قدري راتح خواهيد بود كه ديگر توجه به خويش را فراموش مي كنيد.
مشكل شماره هفت هميشه پس از موفقيت به وجود مي آيد. پس از موفقيت و عبور از موانعي كه قبلاً برشمرديم، باز هم احتمال شكست وجود دارد؛ ضرباتي كه بايد بر آنها فايق آييد.

نحوه ي كنترل ثروت
به روز چهاردهم خوش آمديد. امروز به خرابكاري هاي مالي خود پايان خواهيد داد. در مبحث گذشته درباره ي جراحات مالي صحبت كرديم. اميدوارم از ديروز تا كنون به درمان و ترميم اين جراحات پرداخته باشيد، اما مي خواهم بدانيد آنچه واقعاً ما را از دستيابي به ثروت روز افزون باز مي دارد، آنچه موجب مي شود در راه موفقيت ناگهان جا بزنيم يا خرابكاري كنيم، عدم برنامه ريزي نيست، نبود راه حل نيست، عدم امكانات نيست، عدم استعداد نيست، فقدان سرمايه نيست، بلكه تصوري است كه ما از پول در ذهن داريم. به چه دليل زماني كه براستي داريد از نظر مالي پيشرفت مي كنيد كار احمقانه اي از ما سر مي زند؟ مثلاً اينكه ديگر پيگير كارها نمي شويد، تمرينات خود را كنار مي گذاريد و يا اصول اوليه اي را كه مي دانيد شما را در پيشرفت مالي حمايت مي كند ناديده مي گيريد؟
روشي براي ثروت نامحدود
در مرحله ي اول بايد خيال كنيد ثروتمند هستيد. حتماً مي گوييد: منظورت چيست توني؟
در مرحله دوم بايد به اين سوال پاسخ دهيد كه آيا واقعاً به دست آوردن پول زياد خوب است؟

عقايد نيروبخش براي پولدار شدن
1- هر چه بيشتر ببخشيد، بيشتر دريافت مي كنيد.
2- دقيقاً تعيين كنيد از نظر مالي مي خواهيد به چه سطحي برسيد.
3- هر روز فكر خود را براي جذب ثروت شرطي كنيد.
4- براي خود الگويي بيابيد
5- باور كنيد كه لياقت به دست آوردن آنچه را در جستجويش هستيد داريد.

سه اصل براي خرج كردن وجود دارد:
1- مهم نيست چقدر درآمد داريد، ده درصد آن را ببخشيد.
2- ده درصد درآمدتان را براي پرداخت بدهي ها كنار بگذاريد.
3- با ده درصد درآمدتان سرمايه گذاري كنيد.
باورهاي اصلي ماست كه احساسات مان را مي سازد.

غلبه بر ترس از طرد شدن
اكنون بياييد بر ترس خود از طرد شدن غلبه كنيد. اين احساس مي تواند زمام امور شما را در اختيار خود بگيرد و براي تان موجب ناراحتي بسياري گردد، اما كنترل و ايجاد آن نيز در دست شماست. هيچ كس، هيچ چيز جز شما نمي تواند چنين احساسي را به وجود آورد.
داستان بودا را شنيده ايد؟ مثال: بودا به دليل توانايي اش در پاسخ دادن به شيطان مشهور بود. اما روزي مردي، از شهري دور به نزد بودا آمد تا او را امتحان كند. او در حضور ديگران به مسخره كردن بودا پرداخت. هر كاري كه مي توانست انجام داد تا بودا را عصباني كند اما بودا هيچ حركتي نكرد. فقط رو به مرد كرد و گفت:«مي توانم از تو سوالي بكنم؟» مرد گفت: درباره ي چي؟ بودا گفت: اگر كسي هديه اي به تو بدهد و تو آن هديه را نپذيري، اين هديه متعلق به چه كسي است؟ مرد گفت: خوب مسلم است. متعلق به كسي كه آن هديه را بخشيده است. بودا خنديد و گفت: پس اگر من از پذيرفتن سخنان نادرست شما اجتناب كنم، همه ي اين حرفها مال خودتان خواهند بود.
مرد ديگر قادر نبود جوابي بدهد و زبانش بند آمده بود. شما هم مي توانيد از اين راهبرد بهره گيريد. بودا باشيد و از روش او استفاده كنيد. اجازه ندهيد كسي موجب تخريب شخصيت شما شود.

حس اعتمادبه نفس سه شيوه وجود دارد كه مي توان در هر زمان از آنها بهره گرفت:
1- استفاده از ابزار جسم
2- تمركز فكري خود را كنترل كنيد.
3- سومين روش براي ايجاد حس اعتماد به نفس، تغيير دادن عقايد اصلي تان است.

چرخه ي موفقيت:
آنچه اغلب افراد را از حل مشكلات شان بازمي دارد احساسي است كه هنگام حل مشكل خود دچارش هستند. حس نااميدي موجب مي شود فرددر خود مشكل غرق شود و نتواند هيچ راه حلي بينديشد. اگر در اين دام گرفتار شويد توانايي ذاتي حل مشكلات از شما سلب خواهد شد. اما چگونه مي توان از اين دام گريخت؟
به دو نكته خوب توجه كنيد:
الف- بياموزيد در فكر خود ناراحتي بسيار را با فكر مداوم راجع به چگونگي به وجود آمدن مشكلات مربوط سازيد. به مغزتان بياموزيد كه تفكر مداوم درباره ي خود مشكل بسيار دردناك تر از رو به رو شدن با مشكلات است.
ب- اگر به مغز آگاهي دهيد، خود، راه حل مشكل را براي تان مي يابد. به همين دليل به مغز بياموزيد حل مشكلات به معناي دست يافتن به خوشي است و اين نكته براستي حقيقت دارد.
و در آخر از دنبال كردن اين برنامه از شما متشكرم و آرزوي موفقيت براي شما دارم.

منبع: مدیریار

                                                                     

[aio_button align="none" animation="none" color="red" size="small" icon="none" text="انجام مقاله علمی پژوهشی و ISI در این زمینه" target="_blank" relationship="dofollow" url="http://payannameha.ir/?p=796"]

[aio_button align="none" animation="none" color="orange" size="small" icon="none" text="دریافت سایر مقالات در این زمینه" target="_blank" relationship="dofollow" url="http://payannameha.ir/?page_id=297"]

[aio_button align="none" animation="none" color="blue" size="small" icon="none" text="انجام پایان نامه در این حوزه" relationship="dofollow" url="http://payannameha.ir/?page_id=3206"]

[aio_button align="none" animation="none" color="pink" size="small" icon="none" text="انجام پروپوزال در این حوزه" target="_blank" relationship="dofollow" url="http://payannameha.ir/?page_id=3206"]

دیدگاهتان را بنویسید